ماهی کوچولو

 






Monday, February 19, 2007

ديروز از كلاس اومدم خونه بعد از چند دقيقه احساس كردم صداي چكيدن آب از آشپزخونه مياد
رفتم توي آشپزخونه دستمو گرفتم زير سماور ديدم نه، صدا از اين نيست، سماور مشكلي نداره و باز نمونده
به ظرف شويي نگاه كردم ديدم شير آب كاملا بستست و اونم مشكلي نداره
يك كم كه جابجا شدم يك قطره آب ريخت روي سرم، سرمو گرفتم بالا سقف يك قسمتش شكافته شده بود و آب مي چكيد پايين خيلي جالب شده بود همه چيز ديده بودم ولي اين اتفاق و فقط توي فيلم ديده بودم . بعد از اين كه خواهر كوچيكم و گفتم بياد و كلي باهم خنديديم زنگ زدم به مامانم گفتم سقف داره مي ريزه و الان داره آب مياد مامانم فكر كرده بود شوخي مي كنم و خيلي جدي نگرفت.
رفتم پايين موضوع و به همسايمون گفتم اونم اول باور نكرد گفت: دختر شوخيت گرفته؟
بالاخره اومد بالا ديد مسئله جديه و واقعا داره آب مياد رفت به شوهرش گفت و همه رفتيم روي پشت بوم تا دلتونم بخواد بارون مييومد و هوا سرد بود و نكته ي جالب اين بود كه آب روي پشت بوم جمع شده بود . داشتيم دنبال علت مي گشتيم كه ديديم يك شيشه ي كوچيك آب معدني راه ناودون و گرفته و نمي زاره آب پايين بره . شيشه كه برداشته شد آب ها كم كم رفت پايين و ايزوگام سقف يك قسمتش تركيده بود، نشستيم فكر كرديم چي كار كنيم كه به اين نتيجه رسيديم: شمع هايي كه توي خونه داشتيم و بردم بالا و روشن كرديم و ريختيم روي اون جايي كه ترك كرده بود تا فعلا جلوي ريختن آب به پايين گرفته بشه.
همه ي اين كار ها كه تموم شد مامانم تازه اومد، گفتم: سقف مي خواد بريزه، خنديد . اومد داخل خونه ديد سقف يك تيكش نم زده ووسطشم باز شده و در حال سقوط كردنه . داشتيم با همسايمون به مامانم توضيح مي داديم كه يك هو يك صداي بلند اومد و ............ تيكه اي كه داشت سقوط مي كرد حالا كاملا كف آشپزخونه بود و همه داشتن مي خنديدن
.




فرستادن نظرات


آرشيو


دوستان

ستاره شرق
(English)ستاره شرق