عشق در جريان تبديل بود و هر تبديلي عشق را باطل مي كند.
عشق نجات دادن غريقي ست كه ديگر هيچ كس به نجاتش اميدي ندارد.عشق رجعت به آغاز آغاز است،به شروع،به همان لبخند،همان نگاه،همان طعم،اما نه خاطره ي آن ها،خود آن ها
اينك تو آرام و بي دغدغه خفته يي و باد آواز مي خواند
باد انگار كه ستاره ها را جا به جا مي كند
باد دريا را زنده مي كند.درختان را.چمن را.گندم زارها را.
باد وقتي لت در بازي را به لت در بسته مي كوبد پنجره را مي لرزاند،گلداني را مي اندازد،در دهليزي مي پيچد،خبر از حركت در بي زماني مي دهد.
تو بايد باد،برف،باران،آفتاب،درختان،چشمه ها،كوه ها و همه ي بوته هاي خار را دوست داشته باشي تا زندگي را دوست داشته باشي تا عشق را.
هر گاه كسي را يافتي كه مي گفت:(در زندگي خود دو بار عاشق شده ام) بدان كه هرگز عاشق نشده است و او چيز ديگري را با عشق اشتباه گرفته است چيزي كه مي تواند ده هزار بار هم تكرار شود.
يك عاشقانه ي آرام
نوشته ي: نادر ابراهيمي