ماهی کوچولو

 






Wednesday, August 29, 2007

عشق يك معجزه يك كرامت يك اقدام ساحرانه نيست،نفس عيني،عاطفي،حسي انديشمندانه ي زندگي ست. عشق بدون اراده به اقدام ، قدم از قدم بر نمي دارد.
عشق پاسداري و نگهباني دائمي مي خواهد.
عشق بدون نيروي بر پا دارنده ي عشق در جا مي پوسد.
حركت در بي زماني ،نه حركت با زمان و به تبعيت از زمان و پيش آمدها.



پاييز را بستاي
و طيف طولاني رنگ هاي زرد را
و بادهاي در هم كوبنده را...
رمستان را بستاي
و بگو:سفيد كننده ها را دوست مي دارم...
از بهار رفته ياد نبايد كرد.
مرگ در باغچه ي خانه قدم مي زند
همسايه بي اعتناي به او،دانه هاي تازه كاشته را آب مي دهد
تو آرام و عاشقانه لبخند مي زني...




عاشق ياغي ست،اما ياغيان بزرگ اصولي دارند
زيبايي ياغيگري فقط در حفظ همان اصول است
عاشق جدي ست اما عبوس نيست




عشق گر چه واژه بود اما رنگ تمام ماه هاي زنده ي سال در تن آن واژه مي دويد:ماه هاي گل يخ،ماه شكوفه،ماه هاي گيلاس،ماه هاي نرگس كازرون،و تمام سال كه در تصرف گل سرخ بود.




زمان از كنار انسان نمي گذرد،انسان از كنار زمان مي گذدر.زمان چيزي بيش از يك قصه ي خواندني،يك پيكره ي سنگي ديدني نيست.حركت محصول اراده است.زمان،بدون اراده بدون هدف،بدون آرزو،بدون تازگي،بدون دگرگوني هاي نامنتظر،يك پيكره ي سنگي بيشتر نيست.




با تو بودن هميشه پر معناست
بي تو روحم گرفته و تنهاست
با تو يك كاسه آب،يك درياست
بي تو،دردم،به وسعت صحراست
با تو بودن هميشه پر معناست
با تو آسان هزار كار خطير
با تو ممكن جهاد با تقدير
بي تو،با غم،برهنه همچون كوير
با تو يك غنچه دشتي از گلهاست
با تو بودن هميشه پر معناست
اي تو تعريف ناپذيرترين
بي تو،من،كوچك و حقيرترين


نوشته ي : نادر ابراهيمي




Sunday, July 08, 2007

چشمانم را به سوي دريچه ي نگاه ها مي بندم
تا بگذرم از اين شب تيره كه به مرداب مانند است
تا شعله ي فرياد در دلم خاموش شوداي زائران دل چه مي جوييد




Sunday, July 01, 2007



عشق در جريان تبديل بود و هر تبديلي عشق را باطل مي كند.


عشق نجات دادن غريقي ست كه ديگر هيچ كس به نجاتش اميدي ندارد.عشق رجعت به آغاز آغاز است،به شروع،به همان لبخند،همان نگاه،همان طعم،اما نه خاطره ي آن ها،خود آن ها


اينك تو آرام و بي دغدغه خفته يي و باد آواز مي خواند
باد انگار كه ستاره ها را جا به جا مي كند
باد دريا را زنده مي كند.درختان را.چمن را.گندم زارها را.
باد وقتي لت در بازي را به لت در بسته مي كوبد پنجره را مي لرزاند،گلداني را مي اندازد،در دهليزي مي پيچد،خبر از حركت در بي زماني مي دهد.
تو بايد باد،برف،باران،آفتاب،درختان،چشمه ها،كوه ها و همه ي بوته هاي خار را دوست داشته باشي تا زندگي را دوست داشته باشي تا عشق را.



هر گاه كسي را يافتي كه مي گفت:(در زندگي خود دو بار عاشق شده ام) بدان كه هرگز عاشق نشده است و او چيز ديگري را با عشق اشتباه گرفته است چيزي كه مي تواند ده هزار بار هم تكرار شود.


يك عاشقانه ي آرام
نوشته ي: نادر ابراهيمي




Friday, June 22, 2007



عشق آنگاه كه به واژه تبديل شد و به نگاه،و به آواز،و به نامه،و به اشك،و به شعر،و در بسته بندي هاي كاملا متشابه به مشتريان تشنه عرضه شد در هر بازار غير مسقفي هم مي توان آن را خريد و به معشوق هديه كرد و همين عشق را تحقير كرده است


يك عاشقانه ي آرام

نوشته ي : نادر ابراهيمي




Thursday, June 21, 2007



مگذار كه عشق به عادت دوست داشتن تبديل شود.
مگذار كه حتي آب دادن گل هاي باغچه به عادت آب دادن گل هاي باغچه تبديل شود.
عشق عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتن ديگري نيست،پيوسته نو كردن خواستني است كه خود پيوسته خواهان نو شدن است و دگر گون شدن.
تازگي ذات عشق است و طراوت بافت عشق چگونه مي شود تازگي و طراوت را از عشق گرفت و عشق همچنان عشق بماند؟


يك عاشقانه ي آرام
نوشته ي:نادر ابراهيمي




Thursday, June 07, 2007


عشق من چشمانت را ببند
تا از اين قافله آزاد شويم
پر بگيريم در آن سوي كران
رهرويي در راه روياها شويم




Wednesday, May 30, 2007


مرا با اين هوا آشناييت نيست
پريشان حالت و افسرده هستم
به پايم قفل و زنجير را كه بستند
توان راه رفتن را كه كاستند
از اين دنيا گريزانم،گريزان
به كنجي مي روم ساكت و خاموش
به درد و دل هايم مي دهم گوش
منم ديوانه ي خلوت نشين شب
منم فرياد رس اين جنگل بي رحم
كجايي بشنوي سوگ صدايم
به سوي آتش و خشم و غضب را




فرستادن نظرات


آرشيو


دوستان

ستاره شرق
(English)ستاره شرق